اوس اصغر به دخترش شبنم، گفت، بنشین که صحبتی دارم،

شاکی ام ، دلخورم ، پکر شده ام،

چون که امروز با خبر شده ام،

که تو در کوچه ای همین اطراف،

با جوانی جُلنبر و الاف،

سخت سرگرم گفت و گو بودی ،

چه شنیدی از او ؟ چه فرمودی؟

رفته بالا فشارم ای گاگول،

سکته کرده ام مطابق معمول،

ای پدر سوخته ، بدم الان ،

پدرت را درآورد مامان،

میروی "داف" میشوی حالا؟

فکر کردی که من هویجم ، ها؟

بزنم توی پوز تو همچین،

که بیاید فکت به کُل پایین؟

دخترم جامعه خطرناک است،

بچه ای تو ، مخت هنوز آک است،

آن پدر سوخته چه می نالید؟

بر سرت داشت شیره می مالید؟

بست لابد برای تو خالی،

وای از این عشقهای پوشالی!

شبنم آنگاه بعد از این صحبت ،

گفت بابا خیالتان راحت ،

من فقط فحش بار او کردم ،

ناسزاها نثار او کردم،

پیش اهل محل به او گفتم :

به تو هم می شود که گفت آدم؟

بچه در راهه ، پس کجاهایی؟

خواستگاری چرا نمی آیی؟

تا که اوس اصغر این سخن بشنید،

کُل فکش به سمت چپ پیچید،

کله اش روی شانه اش ول شد،

سکته اش مثل این که کامل شد


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 13 آبان 1392برچسب:, | 12:0 | نویسنده : ساغر |

وقتــــی "زیــــادی "بــــه کســــی بگــــی "دوســــت دارم"

خیــــال میکنــــه احســــاستــــو بــــه حــــراج گذاشتــــی 

تــــو حراجــــی هــــم چیــــز خوبــــی گیــــر آدم نمیــــاد

پــــس یــــه کــــم جــــلو اون "زبونتــــو بگیــــر لعنتی"... !!

 


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 12 آبان 1392برچسب:, | 11:37 | نویسنده : ساغر |

پیر می‌شوم
مثل شقایقی که ناگهان
گلبرگ‌های چروک‌اش
آویزان می‌شود
و سر به زیر و تنها
به سوی خاک
روان می‌شود

پیر می‌شوم
از بیست و پنج دقیقه و دو ثانیه مانده به نیمه‌شب
در ماه مهر شاید
به سال یک‌هزار و سیصد و شصت و شش روزه‌ی کبیسه
و کسی چه می‌داند؟
شاید تزریق بوتاکص و کلاژن
و مالیدن یک خروار کرم‌پودر
و استفاده از محصولات جوان‌کننده‌ی صد در صد گیاهی
و کرم‌های نورتن مظاهری
باعث شود که ماه مهر هم
به خیر بگذرد


پیر می‌شوم
و کم کم مرا
«خانم» خطاب می‌کنند
و کمی بعدتر
به حاجیه خانمی تبدیل می‌شوم بسیار ژیگول
و به مرور
و بدون فرزند
و به شکلی کاملا ناگهانی
«مادر» می‌شوم
و اگر به عجوزگی برسم
دیگر کسی به من
نگاه هم نخواهد کرد
و به دنبال لقب هم نخواهد گشت
و من زنده زنده خواهم مرد


پیر می‌شوم
خط‌های درهم و برهم صورتم
پررنگ می‌شوند
و رگ‌هایم
به دنبال رهایی از زندان پوست
به بزرگ‌ترین حجم خود می‌رسند
و این که چیزی نیست،
سلول‌های مغزم را بگو!
چه سفید و چه خاکستری
تنبل و بی‌کاره
در گوشه‌ی جمجمه‌ام
ایام بازنشستگی را
انتظار می‌کشند
و یک‌قل دو قل بازی می‌کنند

پیر می‌شوم
و دیگر هیچ اتومبیلی
و هیچ تاکسی خطی حتی
در کنار پایم ترمز نخواهد کرد
و هیچ فروشنده‌ای
با نگاه‌های مشتاقانه
به من تخفیف نخواهد داد
و هیچ مردی
با لبخند در کنار عابر بانک
نوبت‌اش را به من
تعارف نخواهد کرد

پیر می‌شوم
و فاتحه‌ی روژلب‌های صدفی
و شلوارهای جین
و تاپ‌های قرمز و صورتی
و سوتین‌های فنردار و بی‌فنر
و شورت‌های نخ در بهشت
و پدهای شیک خارجی
و آدامس‌های دارچینی
و تل‌های عروسکی
و کلیپس‌های اجق وجق
و چشمک‌های شوخانه
و خنده‌های ریزانه
و ریسه‌های بی خیالانه
و تمام دل‌خوشی‌های الکی را
خواهم خواند

پیر می‌شوم
نه مثل پیرمردهای
خوش‌سیمای جهان‌دیده‌ی شریف،
درست
مثل عروسکی شکسته
که سوژه‌ی جوک‌های
مستهجن اس‌ام‌اس است
و سخت نگران است
که خدای ناکرده
تجاوز هم روزی
اگر به او رسد
تبدیل به شایعه شود......




برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 10 آبان 1392برچسب:, | 10:51 | نویسنده : ساغر |

من عاشق آن دیده چشمان سیاهم

بیهوده چه گویم که پریشان نگاهم

گر مستی چشمان تو گناه است

من طالب مستی و خواهان گناهم


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 5 آبان 1392برچسب:, | 20:18 | نویسنده : ساغر |

کل دنیا هم بگویند دوستم دارند ...  فایده ندارد !!!

اما ...

دوستت دارم های " تو "

چه غوغایی می کند ...

روحم را تازه می کند !!!

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 3 آبان 1392برچسب:, | 20:7 | نویسنده : ساغر |

لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.